گدای کوی تو ام ، عید فطر نزدیک است
به جای فطریه یک کربلا بده آقا
دارد نسیم ماه خدا دور می شود
کم کم نوای « وا عطشاه » میرسد به گوش ...
مطرب مستی بدیدم از در هیئت گذشت
آهی از جانش کشید و گفت مستی را ببین
تا قیامت زین خجالت خاک بر سر می کنم
قتلگاهت دیدم اما زنده ماندم یا حسین (ع)
دارد زبانه می کشد این روضه از دلم
گودال ، تل ، عطش ، دل زینب (س) ، حرم ، حسین (ع) ...
عشق یک واژه ی بی ارزش بی معنی بود
تا که یکباره خدا گفت که عشق است « حسین (ع) »
دلتنگ چای روضه و بی میل زمزمم
خیری اگر که هست از این روضه دیده ام
نفسم باد صبا ، مشک فشانی با تو
همه جا پر بشود از نفسم ، ذکر حسین (ع)
دارد غلط لغت نامه دهخدا
باید نوشت روبروی عشق : کربلا !
چرخها را زده ام آمده ام خانه ی تو
خودمانیم کسی جز تو نفهمید مرا
موی مرا سپید نموده است حسرتِ
پابوسی تو نیمه ی شعبان کربلا
کاش باشد عیدیِ عیدت همین
کربلا ، پای برهنه ، اربعین ...
از « همه » دست کشیدم که تو باشی « همه » ام
با تو بودن ز « همه » دست کشیدن دارد
ای غلامان ! اَگَرَت بار گنه سنگین شد
غم مخور چون که حسین (ع) شافع عصیان آمد
پی نوشت:
سوم شعبان ، میلاد ارباب ما
ما به جارو زدن خانه ی تو محتاجیم
تا ابد فخر بر این خدمت شاهانه کنیم
« حُر » کن مرا که جان من از شرم پر شده
من را که راه نیست به جمع « حبیب » ها
عاشقم بر سرگذشتِ عاشقی کز سَر گذشت
چون حسین (ع) از سَر گذشت ، افسانه شد در سرگذشت
آتش خیمه همان آتش پشت در بود
سرِ بر نیزه همان زخم سر مادر بود ...
آدم شدن به جان شما وقت می برد
تهذیب نفس عاقل و تذهیب آن به عشق !
به وقت مردن خود جای أشهدم گویم
« حسین (ع) أمیری و نعم الأمیر » ، می میرم