بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
جنّت و حور و بهشت ارزانی زاهد بود
ما به کاسه لیسی زینب (س) قناعت می کنیم
دل ندارم که به معشوق زمینی بدهم
دل من گوشه ی صحنت به خدا جامانده
چشم و گوش و دهن و دست شود مست اگر
بشنویم و بنویسیم و بخوانیم: « حسین (ع) »
خوشه به خوشه گندم ری بعد کشتنت
اطعام سفره های عزای تو می شوند
هوس گندم ری، قافله را بی سر کرد
کاش در کشور من قحطی و بی آبی بود
در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را
زائرت چون زائر زهرا (س) بود در رسم عشق
ای که بوی فاطمه (س) آید ز خاک کوی تو
از جنس سنگ نیست، از اشک ملائک است
آن سنگ که برای تو سنگ مزار شد
حک شد انگور به قاموس ضریحت یعنی
حَرَمت قد همه باده خوران، مِی دارد
اسباب تکامل همه نفی است در اینجا
انگور که چسبد به ضریح تو شراب است
مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود
باید خدا شوی که بفهمی علی (ع) که بود
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشه ی چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم !
به قصدِ طوفِ حریمی، دلم کند پرواز
کز استخوان سگش، ناز بر هما دارم
به روز حشر کِشَم نعره های مستانه
که من غلام غلامان عسگری (ع) هستم
مرا که خاک نجف از الست، در نظر است
اگر به عرش رَوم، روی بر قفا دارم
سردر قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمانِ مرامِ حسنِ عسکری ام
برگرد که این قافله را بیم عطش نیست
ما تشنه لب عشق تو هستیم علمدار
ای کاش که من هیأتیِ فاطمه (س) باشم
هم صحبتی مردم هیأت زده تا چند ... ؟!
ای خوش آن روز که در معرکه همچون عابس
پیرهن پاره کنم نعره زنم : « عشق، حسین (ع) »