کوری چشم دشمن مولای آفتاب
ما را « غلام حضرت هادی (ع) » صدا کنید
مردم ایران زمین بااحترام و مؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران، یا نقی (ع) !
درد ما درد خماری است که با یک بوسه
روی انگور ضریح تو دوا می گردد
مزه نوکریت را که چشیدم گفتم :
سر این سفره نمک قدر عسل شیرین است
مادرِ اصغرِ شش ماهه، خود اقیانوس است
رَب آب است و در این جلوه ربابش کردند
خسته ام از همه ی شهر و گرفتارانش
کرمی کن که دلم صحن بقیع می خواهد ...
ما سامرا نرفته گدای تو می شویم
آقا ! صدای طبل دل از دور دیدنی است ...
سلام می دهم و دلخوشم که فرمودید
هر آنکه در دل خود یاد ماست زائر ماست
من شاعرم ز روضه فقط حرف می زنم
بیچاره فرشچیان که تصویر می کشد
دیشب سرِ نی فقط سَرَت را دیدم
آغوش تو را چه کار کردند، عمو ... ؟!
مثل رقیه مثل سکینه به شهر شام
تو مزه های ضرب لگد را چشیده ای
ای که در اسماء اعظم عمر خود کردی تلف
در خراسان آی و بنگر مظهر قدوس را
از برای خاکروبیِ درش روح الامین
در کف خود هر سحر ، گیرد پر طاووس را
یک صبحدم به صحن گلستان گذشته ای
شبنم هنوز بر رخ گل آب می زند ...
شود از تربت بی شمع و چراغم معلوم
سند غربت ذریّه ی آدم هستم ...
ما را کَرَمش داد ز هر غصّه نجات
بر معرفت و مرام سلطان صلوات
پیر علی اکبر (ع) شدم در روضه هایش
عمرم به پای زخم های این جوان رفت ...
شهرت سگ به وفا باشد و من اهل جفا
سگ شدن هم به سر خوان شما آسان نیست
ای زخمی از دوروئی من ! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشنائی ام
مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است
اما غریب بین احبّا شدی، ببخش ...