مادر مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم طول می کشید ...
با کنایه مصرعی می گویم و رد می شوم :
دست حیدر (ع) ، دست زینب (س) ، دست این غواص ها ...
عطر موهایت قرار از شهر میگیرد ، بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است ...؟
من نه دین دارم نه پابندم به کیش و مذهبی
لیکن از جان ، خاکسار قطب عالم زینبـــم (علیهاالسلام)
بوی اسپند و گلاب رمضان می آید
همه مهمان دو دستان کریم حسنــیم (علیه السلام)
عشق یک واژه ی بی ارزش بی معنی بود
تا که یکباره خدا گفت که عشق است « حسین (ع) »