دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
ما مشقِ غمِ عشقِ تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما
فِطر ما بر دوش صاحب خانه ای افتاده است
کز نگاهش یک جهان جیره مواجب می خورند
گیسو مفشان ، توبه ی ما را مَشِکن
چون توبه ی عاشقان به مویی بند است
ما بی سلیقه ایم ، تو حاجات ما بخواه
ور نه گدا مطالبه ی آب و نان کند ...
پی نوشت:
شب قدر است ...
دل مُرده ایم بدون تو ، اما مسیح من
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
از قول من به حضرت حافظ بگو صبا :
پس کی تمام می شود این انتظار من ؟
بالای سرم نام تو را نقش نمودم
یعنی که سر من به فدای قدم تو
معنی چشم انتظاری را نفهمیدم ولی
جان مادرهای مفقودالاثرها العجل
اگرچه من رفیق نیمه راه و بی وفا بودم
چو عباس بن حیدر (ع) با وفایم می کنی یا نه ؟
ای نگاه کرمت کارگشای همه خلق
گاه گاهی به نگاهی دل ما را بنواز
گرچه ما لکه ننگیم و مضافیم همه
دور سجاده تو گرم طوافیم همه
یک صبحدم به صحن گلستان گذشته ای
شبنم هنوز بر رخ گل آب می زند ...
ای زخمی از دوروئی من ! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشنائی ام
ای خدا کاش شود سال نو ام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
جمعه بیا دعای مرا مستجاب کن
تا پشت تو نماز بخوانم امام من ...
نه تنها چشمهایت سوره ی والشمس می خوانند
به المیزان قسم تفسیر یوسف می کند رویت
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را
فقیر گوشه نشین محبتت هستم
بساز با دل آنکه فقط تو را دارد...