کرکره های وبلاگ را آرام آرام پایین میکشم؛ چون ...
به نام خدا
اینجانب متولد پاییز 67، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد در رشته مهندسی مواد گرایش متالورژی جوشکاری، به تاریخ 7 خرداد 94 هستم.
اندر احوالات حقیر همین بس که بیکاری و بلاتکلیفی، دمار از روزگارمان درآورده است...
آن از داستان های عجیب و غریب دانشگاه و پروژه پایان نامه که مختص ایران است و پیرمان کرد؛
و این هم بلاتکلیفی و چشم انتظاری تا فرا رسیدن زمان اعزام به « سربازی اجباری !! » .
(کسی نشنود / خدا این « بند پ » را از ما نگیرد؛ قول هایی دادند که زمان اعزام را 4 ماه جلوتر بیاندازند تا بلاتکلیفی ما به سبب اعزام ، دیگر به یک سال نرسد. البته امیدوارم باز هم دریا برای ما خشک نشود ! )
عجله نکنید !
دانسته گفتم « سربازی اجباری »
از سختی های سربازی هرچه برایم گفتند دیدم به برکت بسیج و خادمی شهدا، سخت تر از اینها را لمس و تحمل کرده ام. پس این نوشتار را به حساب ترس از سربازی نگذارید که آرزوی رسیدن به جمع مدافعان حرم امّ المصائب حضرت زینب (سلام الله علیها) را در دل می پرورانم.
به عقیده حقیر، سربازی در مملکت ما چیزی جز اتلاف عمر جوان نیست. دو سال از بهترین سالهای عمر جوان که می تواند در خدمت تولید و صنعت مملکت باشد، در پادگان ها تلف می شود؛ و نتیجه ای جز افزایش یأس در جوانان، بی اعتمادی به نظام جمهوری اسلامی، بالا رفتن سن ازدواج و افزایش فساد و فحشا نخواهد داشت.
مسئولین ما از این ارثیه غرب، به عنوان خدمت مقدس یاد می کنند؛ حال آنکه در بیش از صد کشور جهان، سربازی اجباری حذف شده است.
صدایم به گوش مسئولین نمیرسید، وبلاگ خود را سیاه کردم به امید کورسوئی ...
نگارنده/