دنیا ! به گریه کردن من خُرده ای نگیر
بعد از حسین (ع) خنده به این لب حرام شد
هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی
به دلپذیریِ نقشِ نگارِ ما نرسد
پشت دستش هدف زخم ندامت گردد
هر که از دست دهد ، گوشه دامان تو را
به سیمِ سوزنِ مژگان و ریشه ی رگِ دل
نموده فاطمه (س) گلدوزیِ قبایِ حسین (ع)
سلیمان گر شوم ، بر تو غلام حلقه بر گوشم
بهشتا ! ناز کمتر کن ، که من شیدای شش گوشم
بر سر نیزه غزلخوانی قرآن گل کرد
درس صد معجزه بر کودکِ مریم (س) بخشید
چون شمع سحرگاه مرا کشته ی خود کن
حیف است که گریان تو سر داشته باشد
ما بین صحن ساقی و صحن خودت ، امیر !
قبری برای نوکر خود در نظر بگیر
چقدر روی ضریح تو جای لب مانده
نداده بوسه به اندازه ی تو معشوقی
ما حاجت خود را فقط از روضه گرفتیم
جز روضه ارباب بجوییم کجا را ؟
دارد نسیم ماه خدا دور می شود
کم کم نوای « وا عطشاه » میرسد به گوش ...
مطرب مستی بدیدم از در هیئت گذشت
آهی از جانش کشید و گفت مستی را ببین
تا قیامت زین خجالت خاک بر سر می کنم
قتلگاهت دیدم اما زنده ماندم یا حسین (ع)
باطن روزه رسیدن به مقام روضه است
کربلا شهر خدا و رمضان شهر خداست !
دارد زبانه می کشد این روضه از دلم
گودال ، تل ، عطش ، دل زینب (س) ، حرم ، حسین (ع) ...
بنشین بر لب جوی و گذر آب ببین
دل هر شیعه از این منظره خون می گردد
یاد لب های ترک خورده ات انداخته است
دل ما را عطش لحظه ی افطار ، حسین (ع) !
« رَبَّنـــا » مال تو ای زاهد پاکیزه سرشت
دم افطار ، همین ذکرِ « حسین (ع) » ما را بس ...
روضه هر موقع بخوانند « به وقت » است اما
روضه های عطشت را رمضان باید خواند
عشق یک واژه ی بی ارزش بی معنی بود
تا که یکباره خدا گفت که عشق است « حسین (ع) »