روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا
کی شود با رطب وصلِ تو افطار کنم
مجنون به نصیحتِ دلم آمده است
بنگر به کجا رسیده دیوانگی ام !
هشتاد ضربه حکم حقیری است برای من
دارم بزن که مستی ام از حد گذشته است
کافری آمد حرم تنها تماشایت کند
وقت برگشتن ز مدح تو فقط هو میکشید
یک زمانی پیر مستی خورد چای روضه ات
توبه کرد و گفت : به به ! می نمینوشم دگر
هرکس به عشق هیئت تو کرده نوکری
من کفش جفت میکنم و مست و سرخوشم
هر کسی فضل تو را داند، تو را خواند خدا
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
این نمکدان حسین(ع) جنس عجیبی دارد
هر چقدر میشکنیم باز نمک ها دارد
دانید که مجنونی مجنون ز کجا بود
آن روز که او لایق دیدار حسن (ع) شد
تشنه یک لحظه دیدار توأم؛ حال مرا
روزه داری لحظه ی افطار میفهمد فقط
باید برای بندگی سجده هایمان
یک مسجدی به نام « حسن جان » درست کرد
چایی بریز و سینه زن و روضه خوان یکیست
هرکس غلام درگهتان شد عزیز شد
از بس گناه کرده ام آقا، دگر به من
« شش گوشه » که هیچ، رخصت « مشهد » نمی دهی ؟!
پشت در ... یا ته گودال ... چه فرقی دارد ؟
هرکسی ذوب علی (ع) گشت تنش می سوزد
دست بالا کردنم در روضه، ای نور دو عین
معنی اش این می شود، یعنی: غلط کردم حسین (ع)
وقت اذان به زمزمه تکرار میکنم
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
پی نوشت:
ماه رمضان و یاد تشنگی ارباب
با ذکر حسین (ع) آمده ام دست بگیری
بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی ؟!
بنویسید به موسی که پس از عمری هجر
مُرشِدَت خضر، شده واله و حیران نجف
بِکَن این جامه ی دنیا ز تنت چون عابس
سوختن در غم او را که به مُلبَس ندهند
دلم از فرط گنه سنگ شده کاری کن
که نفس های تو در سنگ اثر خواهد کرد