هرگز مگو رقیه (س) بُوَد خردسال و طفل
بی بی قبولِ توبه ی حوّا و آدم (ع) است !
چند روزی است غمی سخت دلم را برده
هاتفی داد ندا : پنجِ صَفر نزدیک است...
با ذره تربتی ز غبارهای چادرت
از گوشه ی خرابه مرا کربلا بده
خواستم ناز کنم، دست کِشی تا به سَرَم
دیدم این موی چنین سوخته نازی دارد ؟!
پی نوشت:
زبانحال حضرت رقیه (س) با پدر ...
به سنگ قبر منِ بی گناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
این لاله ای که بر سر مویش گره زدند
سوغات کوفه است، به جای گل سر است
« حدیث خواب و سر و بوسه » ، ابتدایش بود
تو فکر میکنی این « روضه » ، انتها دارد ؟
شهادت فاطمی ترین اسیر قافله
نه چایی و نه غذا و نه نان و آب خنک !!!
کنار سفره ی افطار روضه می چسبد ...