هزار سال کند عمر ، باز ناکام است
کسی که رخصت رفتن به کربلا نگرفت
نکند فکر کنی بی سر و پایی ای دوست
شهر پُر فتنه ی ما سینهزنی میخواهد
آهسته قدم بزن ، خدا می داند
جا مانده دلی به زیر پایت زائر ...
چون ابر در فراق تو خون گریه می کنند
رحمی نما به حال زیارت نرفته ها
کربلایت سهم ما بد ها نشد این اربعین
پابرهنه می روم سمتی که بغضم بشکند
کار دستم داد آخر قلب ناپاکم ، حسین (ع) !
اربعین ، پای پیاده ، رفت از دستم که رفت ...