نهد دُرّ حسینی در میان کاسه های چشم
گر از خاک نجف از نو بریزد قالب ما را
ره صد ساله ی حاجی به شبی پیمودیم
جای صد عمره حساب است نجف رفتن ما
درد ما درد خماری است که با یک بوسه
روی انگور ضریح تو دوا می گردد
أنت مولا و أنا ... ، هر چه صلاح است علی (ع)
طرز گفتار دعا را نجفت ریخت به هم !
بدون حبّ شما، عشق نافرجام است
جوان، نجف که نبیند، جوانِ ناکام است ...
آرزوی دیدن جنّت نکردم هیچ وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف
مرا که خاک نجف از الست، در نظر است
اگر به عرش رَوم، روی بر قفا دارم