مُشک را گو برود کشک بساید زیرا
بوی عطر عرق سینه زنت را عشق است !
سینه زنی که سینه اش از سینه شد کبود
امسال هم گذشت و حرم روزی اش نبود ...
دیوانه ای از روضه گذر کرد و به خود گفت:
دیوانه تر از سینه زن کرببـلا نیست
پدرم گفت که میلاد تو در یاد من است
مژده دادند که نوزاد شما سینه زن است