چند روزی است غمی سخت دلم را برده
هاتفی داد ندا : پنجِ صَفر نزدیک است...
کو سلیمان (ع) تا ببیند میکُنی در موجِ خون
دست و انگشتر عطا ؛ یا لیتَنا کنّا مَعَک
به طوس رفتم و ناله زدم : « غریب! غریب! »
ندا رسید ز سوی رضا (ع) : « حسین ؛ حسین (ع) »
من فقط یک آرزو دارم که آن هم اربعین
سجده ی شکری کنم پای ستون آخرین
نذر کردم دور تسبیحی بخوانم اهدنا
تا صراطم اربعین افتد به سمت کربلا
عقل می نالد : حریفان تیغ در خون شسته اند
عشق می غرّد : نظرگاهِ شهادت پیش روست
مادری کودک خود را به سبد اندازد
تا که در راه حرم ، حضرت موسی (ع) گردد
چند روزی است که تا میشنوم حرفش را
« اربعین ، کرببلا » ؛ این دل من میریزد
سی سال در فراق پدر گریه کرد و گفت:
بازار شام جای عزیزان ما نبود ...
آسمان میبارد و قبر تو هم گِل میشود
من فدای سنگ قبری که نداری ، یا حسن (ع) !
او همان است که هر وقت از او میخوانم
از دلِ عرشِ خدا ، فاطمه (س) گوید : « جــانم ... »
مثل هر سال پر از حسرت اینم که چه زود
دلمان تنگ برای دهه ی اول شد
باورم نیست چه بس زود رسیده آن روز
که دلم تنگ برای دهه ی اول شد
شال و لباس مشکی ما را بیاورید
حیّ علیَ العـزا که محرّم رسیده است
« حی علی العزا » ی خدا میرسد به گوش
باید لباس مشکی خود را به تن کنیم
اهل عالم ! دارد از ره ماه ماتم میرسد
هیئتی ها ! یاعلی ؛ دارد محرّم میرسد
دارد محرّم و صَفَرت میرسد ز راه
دلخوش به این دو ماهم و دلتنگ روضه ها
دارند گوشه کنار شهر تکیه می زنند
من در غم بی تکیه گاهی زینب (س) ام ...
کُتل ، کتیبه ، سیاهی ، صدای ذکر حسین (ع)
خدا کند که محرم همه حرم باشیم
زائر همیشه بعدِ نجف ، کربلا رود
یعنی غدیر اذن دخول محرّم است