سردر قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمانِ مرامِ حسنِ عسکری ام
برگرد که این قافله را بیم عطش نیست
ما تشنه لب عشق تو هستیم علمدار
ای کاش که من هیأتیِ فاطمه (س) باشم
هم صحبتی مردم هیأت زده تا چند ... ؟!
ای خوش آن روز که در معرکه همچون عابس
پیرهن پاره کنم نعره زنم : « عشق، حسین (ع) »
« أشـدّاء علی الکفّـار» ما را یادشان رفته
تو از بس «رحمـة للعـالمین» هستی، پیمبـرجان !
پی نوشت:
توهین مجله فرانسوی «شارلی ابدو» به ساحت پیامبر مکرّم اسلام(ص)
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم
ای خدا امشب چراغان کرده ام این سینه را
تا که دلدارم امام صادق (ع) آنجا پا نهد
گرچه از لطف پدروارِ علی (ع) سرشارم
هرچه دارم ز غلامی محمد (ص) دارم
چند روزی می شود قهر است با او دخترش
خوب بازی کرد نقش شمر را در تعزیه !
حرم مادر ما سینه ی ماست
پس نگویید که او بی حرم است
جهانِ خسته به خود گفت: « آه ! کو خورشید ؟! »
درِ شکسته چنین ضجّه کرد : « یا زهرا (س) »
ای کهفیان مرا چو سگی در حرم برید
امشب « حسین حسین » نکنم هار می شوم
هوای سامره دارد دل هوایی من
بده برات سفر، جان مادرت زهرا (س)
دیدم به درب مجلستان قلدر محل
کفشان نوکران تو را جفت می کند
به غیر بارش اشک غمت، دگر چیزی
سیاه نامه ی ما را توان بشوید؟ نــــه
خاک از حُرمت شش گوشه ی او حرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله ی عالم باشی
زائری در وسط صحن غریب الغربا
دید تا گنبد زیبای حرم، گفت: « حسن (ع) » ...
امروز نه، غروب همان سال شصت و یک
ما را گره زدند به نخ های پرچمش
قتلگه شد خانه ی زهرا (س) و محسن شد شهید
از غمش جانِ پدر چون قلب مادر، سوخته
ایام محسنیه...