داغ دیگر به دل مادر ما بنشاندند
حرم دختر زهــرا (س) شده یک ویرانه ...
پدر انگشترش را هدیه داد و آیه نازل شد
پسر انگشتر و انگشت داد و کرد تفسیرش ...
من اگر خسته شوم، چـای نجف مینوشم
با نباتی ز خراسان رضا (ع) ... بــَـه ! چه شود !!
آمدی باران، و لیکن قرن ها دیر آمدی
کاش در ظهر عطش یک نم به صحرا میزدی ...
پی نوشت:
ایران میبــارد...
زینب (س) ! غمت غم است و قلم از غمت غمین
غمگین ترین غزل ز غمت می خورد زمین
غیرت الله ببین از حرم بی بی جان
جز تل خاک دگر هیچ نمانده ست، بیا
سنگ سلمانی ما را مکن ای دوست طلا
که دلِ تنگِ من ایوان طلا میخواهد ...
ای رفیقی که پی دیدن من در عیدی
خانه ام روضه ی زهــراست (س)، بیا مهمانی
همگی در فرح سال نویی غوطه ورند
ای فدای غم بی مادریت یا زینب (س) !
مجلس ختم گرفتیم برایت زهرا (س) !
روضه ات را حسنت خواند ، حسینت غش کرد...
مرتضی (ع) چشم خدا بود، خدا را می دید
هر زمان بر رخ زهــراش (س) تماشا می کرد
یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
داغی که گیسوان حسن (ع) را سپید کرد
در طالع امسال برایم بنویسید
یک روز نجف باشم و یک روز کنارت
برخیز و باز مادریت را شروع کن
فضه حریف گریه ی طفلان نمی شود ...
در لحظه ی تحویل سر سفره ی عید
ذکر دل بی قرار ما « یازهـــرا (س) » ست
روزی امسال ما با فاطمه (س) است
یا محوّل حالنا یا فاطمه (س) است
رزق آب و نان ما دست حسین (ع) است و علی (ع)
سالها خوردیم آب کربلا، نان نجف
ای خدا کاش شود سال نو ام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
هر کسی را که خود فاطمه (س) تأیید کند
می نویسند که دیوانه ی حیدر (ع) باشد
ما بی علی (ع) بهشت خدا را نخواستیم
اصلاً بهشت، دیدن رخسار حیدر (ع) است ...