گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است
پلکِ این پنجره ی بسته به آن سو که تویی
گرچه شد باز ، ولی باز به دیدن نرسید
هر کجا سفره شود پهن ، کنارش نمک است
نمک سفره ی پنجشنبه دعای فرج است
شمس تبریزی اگر در دل مولانا بود
در دل ما به جز از « شمس خراسانی (ع) » نیست
ز گنبد رضوی اینچنین ندا برخاست
که این حرم ز دعاهای مجتبی (ع) برپاست !
دلخوش به عیدی ام ، « سفر از جنس اربعین »
آقا ! قرار بعدی ما : موکب الرضا (ع)
پی نوشت:
عید میلاد امام رضا (علیه السلام)
سر می گذارد رویِ خاکِ صحنِ گوهرشاد
هرکس برای گریه کردن شانه کم دارد ...
به حکم آنکه « علیک الرفیق ثم طریق »
دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی خواهد ...
به خراسان ببری یا نبری حرفی نیست
تو نگیر از منِ دلخسته « رضا (ع) گفتن » را
این دلِ سنگِ مرا ، « گریه » عجب بود عجب !
دَمِ « نقاره زنت » گرم ، غریب الغربا (ع) ...
خادم سلطان ! کمی آرام تر جارو بزن
خرده های قلب من با خاک اینجا درهم است ...
گره وا کن از این دستان که درگیر مشبّک هاست !
ببین پروازهای پر امید روسری ها را
مصلحت نیست قیاس رخ تو با خورشید
شمس اگر اذن طلوع از تو بگیرد ادب است
کفرم مبارک است ، به تبریک من بیا
چرخانده ام به سمت حسن (ع) قبله گاه را
نسیم صبح ! به پاداش ، جان من بستان
ببر به حضرت جانان سلامِ منتظران
چون شمع سحرگاه مرا کشته ی خود کن
حیف است که گریان تو سر داشته باشد
هر شب به ذکر و یاد شما مست می شوم
من آن سگم که جز تو مرا پادشاه نیست
زائرت زائر زهراست (س) ، ولی بی بی جان
خاک غمبار کجا و حرم امن کجا
ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد