ای وای ... استخوان تو را لحظه ی هجوم
طوری شکسته اند که صدایش شنیده شد
دیروز اگر به فاطمه (س) سیلی نمیزدند
دنیا ادامه داشت، دگر محشری نداشت
پشت خدا خم شد ز بار غصه وقتی
از درد بازوی تو می لرزید مولا
حرم مادر ما سینه ی ماست
پس نگویید که او بی حرم است
جهانِ خسته به خود گفت: « آه ! کو خورشید ؟! »
درِ شکسته چنین ضجّه کرد : « یا زهرا (س) »
قتلگه شد خانه ی زهرا (س) و محسن شد شهید
از غمش جانِ پدر چون قلب مادر، سوخته
پی نوشت:
ایام محسنیه...
یک شب قدر خدا دارد و آن هم زهراست
به خدا این دو سه شب جنبه تشریفات است
شب های قدر گذشت
پشت در ... یا ته گودال ... چه فرقی دارد ؟
هرکسی ذوب علی (ع) گشت تنش می سوزد