گفت کارت چیست، گفتم چند سالی میشود
کفش های گریه کن ها را مرتب میکنم !
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
این هر سه را به یک سفر کربلا دهم
گفتم شبی کنار تو افطار میکنم
آقا نیامدی رمضان هم تمام شد
رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش
ترس من کرببلائیست که امضا نشود
بر میوه ی بهشت دگر لب نمیزنند
آنان که طعم تربتتان را چشیده اند
از بس که غلو کرده نگاهم پی دیدار
دیگر نظر از جنبش مژگان گله دارد
ما را که « یا مجیر » و « اجرنا » عوض نکرد
دلتنگ گریه های محرم شده دلم ...
بر کنج لبت نوشته « یحیی و یمیت »
من مات من العشق فقد مات شهید
مادر مرا چو زاد به پیشانیم نوشت
قربانی اش کنید که این نذر زینب(س) است
به ناز و عشوه حور و ملک نیازی نیست
همین که مست حسینیم، عیشمان نوش است
مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان درسال
بگو فطریه ام را روضه خوان شخصاً بپردازد
هرچه دارم همه از لطف پدر بود که او
عوض قصه به بالین سرم گفت « حسین (ع) »
پدرم گفت که میلاد تو در یاد من است
مژده دادند که نوزاد شما سینه زن است
رخ یوسف اگرم هرچه که زیباست ولی
چهره نه، نام شما دست بریدن دارد !
خیلی به اشک دیده ما خنده شد ولی
آن نیشخند حرمله از یاد ما نرفت ...
آب تا روز قیامت جگرش میسوزد
که تو خود خضر حیاتی و لبت عطشان است
کل شعرم را در این مصرع تلاوت میکنم
کربلا هرکس نرفته از « حسن (ع) » خواهش کند
در بین ذکر های شفابخشِ دردِ عشق
الحق که « یا امام رضا (ع) » چیز دیگریست
قلب ما سنگ است، با گریه طلائی میشود
مجلس روضه محل زرگری زینب (س) است
نیست کم قدر تر از تذکره ی کرببلا
مشهدی را که « علمدار » کند هدیه به ما
پی نوشت:
تقدیم به بروبچه های هیئت جوانان علمدار