گفتم به عاشقی که گدایی چه سان کنم
گفتا برو به طوس بگو یا اباالجواد(ع) ...
این بار ناز پنجره فولاد می کشم
باشد که منتی نهد و کربلا دهد
از لب سرخ تو حرفی نزدم، میترسم
زعفران باد کند دستِ خراسانی ها ...
کار و بار دو جهان جمله به هم میریزد
تا که فواره زند حوضچه های حرمت !
از کنار تو گدا با دست خالی رد نشد
نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد !
در بین ذکر های شفابخشِ دردِ عشق
الحق که « یا امام رضا (ع) » چیز دیگریست
نیست کم قدر تر از تذکره ی کرببلا
مشهدی را که « علمدار » کند هدیه به ما
پی نوشت:
تقدیم به بروبچه های هیئت جوانان علمدار
در خرابات دلم خانه ی آبادی هست
تا که بر روی زمین صحن گوهرشادی هست
حرم یعنی: کسی در شهر خود سر میکند اما
دلش در کوچه های دور مشهد مانده آواره
نفس باد صبا مشک فشان هم بشود
باز عطر حرمت رونق عطاری هاست
از بس گناه کرده ام آقا، دگر به من
« شش گوشه » که هیچ، رخصت « مشهد » نمی دهی ؟!
گویند زیارت تو حج فقراست
بر گنبد و بارگاهت از دور سلام