نشناخت بی حسین (ع) ، خدا را کسی به حق
در جمله ماسوا نه خدا ، جز خدای اوست
زاهد به ره کعبه و راهب به سوی دیر
اما منِ مجنون هوسم کویِ حسین (ع) است
نه کعبه ، عالم امکان همه دچارِ حسین (ع)
حسینِ فاطمه (س) تنها دچارِ کرببلا !
هزار سال کند عمر ، باز ناکام است
کسی که رخصت رفتن به کربلا نگرفت
نکند فکر کنی بی سر و پایی ای دوست
شهر پُر فتنه ی ما سینهزنی میخواهد
با من چه کرده است گناهانِ بیشمار
حتی میان خواب ، حرم را ندیده ام
کو سلیمان (ع) تا ببیند میکُنی در موجِ خون
دست و انگشتر عطا ؛ یا لیتَنا کنّا مَعَک
به طوس رفتم و ناله زدم : « غریب! غریب! »
ندا رسید ز سوی رضا (ع) : « حسین ؛ حسین (ع) »
من فقط یک آرزو دارم که آن هم اربعین
سجده ی شکری کنم پای ستون آخرین
نذر کردم دور تسبیحی بخوانم اهدنا
تا صراطم اربعین افتد به سمت کربلا
مادری کودک خود را به سبد اندازد
تا که در راه حرم ، حضرت موسی (ع) گردد
چند روزی است که تا میشنوم حرفش را
« اربعین ، کرببلا » ؛ این دل من میریزد
مثل هر سال پر از حسرت اینم که چه زود
دلمان تنگ برای دهه ی اول شد
باورم نیست چه بس زود رسیده آن روز
که دلم تنگ برای دهه ی اول شد
شال و لباس مشکی ما را بیاورید
حیّ علیَ العـزا که محرّم رسیده است
مشکی به تن نموده و احرام بسته ام
قربانی ام نما اگر این حج آخر است
« حی علی العزا » ی خدا میرسد به گوش
باید لباس مشکی خود را به تن کنیم
جعبه ی خیاطی زهرا (س) مرا مشهور کرد
پیرهن مشکی شیعه ، کارِ دستِ فاطمه (س) است
اهل عالم ! دارد از ره ماه ماتم میرسد
هیئتی ها ! یاعلی ؛ دارد محرّم میرسد
دارد محرّم و صَفَرت میرسد ز راه
دلخوش به این دو ماهم و دلتنگ روضه ها