سلیمانا از این خرمن فقط یک خوشه میخواهم
ز گوشه گوشه ی دنیا فقط شش گوشه میخواهم
آن چنان مست کنم از می نابت ارباب
نه چهل روز، چهل سال نمازم باطل
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
این هر سه را به یک سفر کربلا دهم
رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش
ترس من کرببلائیست که امضا نشود
بر میوه ی بهشت دگر لب نمیزنند
آنان که طعم تربتتان را چشیده اند
ما را که « یا مجیر » و « اجرنا » عوض نکرد
دلتنگ گریه های محرم شده دلم ...
بر کنج لبت نوشته « یحیی و یمیت »
من مات من العشق فقد مات شهید
به ناز و عشوه حور و ملک نیازی نیست
همین که مست حسینیم، عیشمان نوش است
هرچه دارم همه از لطف پدر بود که او
عوض قصه به بالین سرم گفت « حسین (ع) »
رخ یوسف اگرم هرچه که زیباست ولی
چهره نه، نام شما دست بریدن دارد !
آب تا روز قیامت جگرش میسوزد
که تو خود خضر حیاتی و لبت عطشان است
من باورم شده که فدای تو میشوم
باور مکن که بگذرم از باورم حسین (ع) ...
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد
من شبی مست شدم در گذر کوی حسین (ع)
عشق ارباب مرا شهره ی بازارم کرد
داغ تو داغ اعظم است تحمل نمیشود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
بعد « لا حول و لا قوة الا بالله »
وحی شد گفتن یک عمر « اباعبدالله »