از « همه » دست کشیدم که تو باشی « همه » ام
با تو بودن ز « همه » دست کشیدن دارد
مُشک را گو برود کشک بساید زیرا
بوی عطر عرق سینه زنت را عشق است !
ای نگاه کرمت کارگشای همه خلق
گاه گاهی به نگاهی دل ما را بنواز
ای غلامان ! اَگَرَت بار گنه سنگین شد
غم مخور چون که حسین (ع) شافع عصیان آمد
پی نوشت:
سوم شعبان ، میلاد ارباب ما
زیارتنامه ی شاه نجف حیرانی محض است
سخن با آینه جز با زبانِ دیده نتوان گفت !
ما به جارو زدن خانه ی تو محتاجیم
تا ابد فخر بر این خدمت شاهانه کنیم
« حُر » کن مرا که جان من از شرم پر شده
من را که راه نیست به جمع « حبیب » ها
هفت نسلِ بعدِ من هم پادشاهی می کنند
گر که من سائل شوم بر آستانت یا حسن (ع)
غافلان « تشدید » می خوانند و عشّاقِ تو « تاج »
ای بنازم « میم » نامت با مشدّد بودنش !
رستگار آمد سگی کو شد سگ اصحاب کهف
من سگ آل علی (ع) ام ، چون نباشم رستگار ؟؟!!
یادش بخیر ... موی تو را شانه می زدم
افتاده دست شمر چرا خاطرات من ...؟!
آمده آب به مهمانی تو در حَرَمت
نکند حضرت عباس (ع) مشرّف شده است !
عاشقم بر سرگذشتِ عاشقی کز سَر گذشت
چون حسین (ع) از سَر گذشت ، افسانه شد در سرگذشت
آرزو نیست ، رجز نیست ، من آخر روزی
وسط صحن حسن (ع) سینه زنی خواهم کرد
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که همه عمر بدهکارِ نگاهِ حسن (ع) ام
در معطل شدن بوسه به انگور ضریح
لذتی هست که در سجده طولانی نیست !
کفاف مستی من را نمی دهد انگور
کمی ز چای نجف با گلاب می خواهم ...
ربّ ما دیوار بیتش زین سبب تخریب کرد
تا بفهماند که او خانه خراب حیدر (ع) است
عده ای مشغول تحصیل اند در شهر نجف
بحث مستی زیر ایوان از دروس حوزوی است !
مانده ام احمد (ص) پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمان ها مسلمان کرد با بوی علی (ع)