بیقرار از دیدن سقای تشنه پیش آب
اشکریزان تا قیامت روزهدارم کربلا !
تشنهی یک لحظه دیدار تو ام ، حال مرا
روزهداری لحظهی افطار میفهمد فقط
لب تشنگی از حرمت و حرمان دو مقام است
یک روزِ محرّم نشود این رمضان ها
شاید نباشیم و نباشی سال های بعد
با اشک بردار آخرین خرما و نانت را
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر « الله اکبر » است
رمضان می گذرد با همه زیبایی ها
ای اجل ! داغ محرّم به دلم نگذاری ...
قرآن به سر ، گناه به دل ؛ حال من یکی است
با نیزه ای میانِ سپاهِ معاویه ... !
لذت روزه ی ماه رمضان جای خودش
اربعین ، کرببلا ، پای پیاده عشق است
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنهکار کجاست؟
رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش
ترس من کرببلائیست که امضا نشود
مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان درسال
بگو فطریه ام را روضه خوان شخصاً بپردازد
هر آنچه بود گذشت از فضیلت شب قدر
امید ما به شب اول محرّم توست