باز دارد میرود چاهی بنا سازد علی (ع)
مرد وقتی گریه دارد زود خلوت می کند
نازم به دهانم که به شادی و به غصّه
یک عمر «علی (ع)» گفت و مرا مست نگه داشت
«در ازل پرتوِ حُسنش ز تجلی دَم زد»
حُسن، نوری است که در روی حسن (ع) معنا شد
گر سر برود ، خون ز رگم بانگ زند باز :
« آند السون علینین جانینا حیدریام من »
پینوشت:
قسم به جان علی (ع) من حیدری ام
«أَمَّن یُجیب ...» خواندنِ من ، بینتیجه ماند
زهرا (س) یتیم گشت و پدر بی خدیجه (س) ماند
پینوشت:
بعد از خدیجه (س) ، مصطفی (ص) اشک یتیمی ریخت ...